اینم از فال امسال
دست اندر طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن بر آید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن بر آید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خودکام تنگدستان کی زان دهن بر آید
بر بوی آنکه روز ی یابد گلی چو رویت
آید نسیم و هر دم گرد چمن بر آید
گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا نام حافظ در انجمن برآید

Wednesday, March 21, 2007

|



mail:me_azorde@yahoo.com