1.تاریخ امتحانا رو مشخص کردن و همه هراسونن که تداخل نداشته باشن ...یکی بلند میگه آه این ترم آخری چه به دردسر افتادیم با خودم میگم آخی خوش بحالش ترم آخره! بعد یادم می افته که خودمم هستم و یه هویی دلم برای همه ی چی این شهر تنگ می شه و.....
2.با بی تفاوتی بهش می گم که برام مهم نیست که سه تا امتحان توی یک روز داره و مشکل خودشه با غیض نگام میکنه و می گه شما دخترا خیلی خود خواهین لبخند می زنم و نگاش میکنم همه امضا میکنن جز من ؟! یکی داره میگه حالمو بهم میزنه دوستم در گوشم میگه محمد بود میگم برام مهم نیست
3.استادی که از کلاس بیرونم انداخت رو توی بانک می بینم کلی این دست اون دست می کنم و هی خودمو سرگرم میکنم که یعنی ندیدمت و اینا .... بلاخره مجبور می شم سلام کنم میگه اینجایی نیستی نه؟ کلمو به علامت نه تکونم میدم می پرسه چرا امضا نکردی؟ و من جوابی ندارم فقط می دونم که میخوام هی همه چی دست نخورده بمونه ..جواب تلفنامو ندم...با کسی حرف نزنم ...به کسی کمک نکنم و آدمارو ضایع کنم و از این مدل کارا.... میگه این ترم خیلی رو فرم نیستی مشکلی پیش اومده؟ بازم به علامت نه کلمو تکون میدم می پرسه همه ی درساتو که پاس شدی؟ اوهوم.... ترم آخری دیگه؟ بله ازدواج کردی؟ نه دوست پسر داری؟ نه پدر چیکارن؟ .... مادر چطور؟ ..... چند تا خواهر برادرین؟درس خودندن؟چی خوندن؟ایران هستن یا نه؟ خوابگاهی؟ خونه دانشجویی چطوره؟ چند تا همخونه داری؟ تنهایی خوبه؟ دلت تنگ میشه؟ چرا از ایران نرفتی(البته منظورشون این بود که من با این هوش سرشارم و اینا حیفه ایران بمونم تباه می شم:دی) و......... بعد از جواب دادن به همه ی این سوالا و گذشتن 30 دقیقه!خدا رو شکر نوبتم می شه و کارمو انجام میدم و میرم.. هی فکر می کنم که این همه سوال جواب واسه چی بود؟
4. سر کلا س جزومو به بهونه ی اینکه میخواد بدونه چه مباحثی رو نگفته می گیره و چیزی یادداشت میکنه با خودم فکر می کنم لابد داره علامت میزنه که یادش بمونه ! ... حالا من جزوه ای دارم که بالای یکی از ضفحاتش با خطی شبیه خط میخی با خودکار سبز نوشته شده: دلگیر و غمگین نباش ..ما هم همه ی این روزا رو گذروندیم ...بجای مقاومت اجازه بده عشقت توی خاطرات ذهنت بایگانی بشه تا بتونی زندگی کنی ولذت ببری ....
Tuesday, February 27, 2007
|
|