نگين مي گويد بهتر است بنويسي خداحافظ شهر پوسيده و خاك گرفته ي من خودم خوب كه فكر ميكنم مي بينم من در آخرين لحظات هم سعي ميكنم نفسم را حبس كنم و شهرم را يك فوت محكم بكنم بلكم گرد و خاكش گرفته شود اما نمي دانم با پوسيدگي اش چه كنم ؟
بايد اعتراف كنم شهر سنجاقك ها را دوست ندارم با اينكه از اينجا خيلي بهتر است اما شهر خود آدم نمي شود اين را هم مي دا نم كه عادت مي كنم!! اما زمان مي برد و من از اين زمان بردن ها متنفرم!!!
دلم ميخواد چشم هايم را ببندم و وقتي باز ميكنم 4 ماه گذشته باشد !!! لعنت به هر كسي از اين به بعد از وضعش بنالد و اروز كند كه اي كاش تنها زندگي ميكرد خب گفتني هم نيست اما قدر ندا نستم و حالا بايد بروم
خداحافظ
Thursday, September 22, 2005
|
|