آخرين نوشته ات را همين امروز تمام كردم ..نوشته بودي از اينكه ديگران بخوانند و افكارت را بدانند مي ترسي ...از همين حرف هاي كليشه اي كه هميشه همه مان مي زنيم ترس از قضاوت و بازخواست و تمسخر و..... و اهميت ديگران در زندگي هايمان و غيره و غيره و غيره
راستش را بخواهي من خيلي دوستت دارم ..و بايد اعتراف كنم كه تو مرد ايدال زندگي ام هستي ....اما مي ترسم كه بگويم ميخواهم براي تو بنويسم من هم از تمسخر و قضاوت مي ترسم از طرفي ممكن است اهل بيت محترم ت بفهمند و .....
پس بهتر است يك راز باشد بين من و تو
من ديوانه وار نگاهت را دوست دارم اميخته به نوعي تمسخر است و اين عادت تو بود كه هميشه زندگي را به ديدي تمسخر مي نگريستي..اصلن تو برايت هيچ چيز اهميت نداشت هميشه فكر مي كردي زندگي..آدم ها..نگاهشان..خورد و خوراكشان و همه و همه چيزشان مسخره است
ميداني راست يا دروغ ؟ حق با تو باشد يا با همين آدم هاي مضخرف زندگي مال همين آدم هاست نه مال تو و امثال تو ديدي كه اخرش هم چه شد تو تمامش كردي ولي به چه قيمت؟
من احساس ميكنم تو يك زن در زندگيت كم داشتي هر چند بودنش براي تو فرقي نمي كرد اصلن تو يك جور خاصي هستي هر جوري كه بخواهي فكر كني و كسي جمع و جورت كند باز هم بامبولي در مي آوري و از زندگي شانه خالي مي كني...خودت راست مي گويي تو براي نفس كشيدن آفريده نشده بودي...به هيچ چيز دل خوش نمي كردي نه به الواتي نه به نويسندگي نه تفريح نه ازدواج نه دوست هيچ چيزي تو را پايبند خود نمي كرد ...راستش را بخواهي تفكراتت درباره ي سكس آدم را تا سر حد مرگ مي خنداند پشت بند خنده ي بلند و كشدار مي شود گفت پسر تو ديوانه اي
گفتنش درست نيست ولي تو هم اخلاق هاي گه زياد داشته اي مثل همه مان..ولي دوست داشتني تر از آن بودي كه نشود تحملت كرد... دلم ميخواهد يك بار هم كه شده بيام بنشينم صدايت را بشنوم و بعد ببينم حرف حسابت چيست همه مي گويند تو بذله گو و شوخ طبع بوده اي و اين را مي شود خيلي راحت از نگاهت فهميد..اصلن همه ي آدم هاي سبك سر بذله گو و شوخ طبع هستند ! درد تو شايد به ظاهر سبك سري بود اما من مي دانم درد تو دانستن بود و بس...ديدي زندگي چيزي در چنته نداشت كه بتواند تو و امثال تو را نگه دارد بقول خودت فكر بقيه را هم نكردي..مادرت...برادر و خواهرت و يكي مثل من كه دوستت دارد و نگرانت مي شود... و دلش ميخواهد كه بودي و زندگي ميكردي و بيشتر و بيشتر از تو مي دانست راستش را بخواهي نوشتن براي تو همچين هم ساده نيست....اصلن براي تو حرف زدن بايد خاص باشد براي تو كه نيستي
رك و راست بگويم تو اولين مردي هستي كه دلم ميخواهد ببوسمت! بوسيدن كه نه از همان ماچ هاي آبدار خودماني!!!
ادامه دارد
Thursday, August 18, 2005
|
|