میدانی امروز داشتم نامه ای را که چند وقت پیش برایت نوشته بودم میخواندم خنده ا م گرفت خیلی بچه گانه بود بسی خجالت کشیدم بعد دیدم عصبانیت آن شب و دیروز و امروز هم یقینا بیست روز دیگر خنده دار خواهد بود ولی نمیدانم چه بلایی بر سر دوستیمان امده که تا دو کلمه حرف می زنیم دعوایمان می شود و دقی می گذاریم می رویم؟ شاید من عصبی و بد اخلاق شده ام نمی دانم؟ اما تو مرا مثل روزهای اول دوست نداری!!! دیگر به من نمی گویی همسر عزیزم و برایم روزمرگی تعریف نمی کنی ؟ چه بر سرت آمده؟ اتفاقی افتاده که من نمی دانم؟ چرا نمی توانم درک کنم؟ چرا درک نمی شوم اصلن درک چیست؟
Thursday, July 21, 2005
|
|