دلم می خواهد چیزی بنویسم چیزی شبیه یک داستان کوتاه یا یک شعر بلند اما نمی توانم
دلم گرفته است ..
به روزی فکر میکنم که می روند ... خانه باز هم سوت و کور می شود و همان یک نواختی همیشگی باز می گردد
همایون شجریان میخواند
وای دلم ...وای دلم...وای دلم
من اما دلم گرفته است ...فاصله چیز بدیست ...بدتر از دل تنگی
راستش را بخواهید از همین حالا ترس و وحشت فرودگاه بر حلقم چنگ می اندازد آن حجم عظیم دلتنگی که با محو شدن تک تک تصاویر به اوجش می رسد سخت آزارم می دهد
فاصله چیز بدیست اما اگر همین فاصله نبود شاید من غمگین تر و دلتنگ تر بودم
امشب از آن شب های ست که تا صبح شود هزار بار جان می دهم
جان می دهم
جان می دهم
جان می دهم
این بغض مسخره هم دست بر دار نیست خوب می دانم که وقت مناسبی برای بغض و گریه و دلتنگی نیست اما چه کنم که سر زده می آید و زود هم می رود
باید کار به پایان برم و این از هر چیزی مهم تر است !!!

Sunday, June 26, 2005

|



mail:me_azorde@yahoo.com