به یاسمن:
عشق همیشه پیروز است .
خطا نمی کند و هنگامی که هر چیز دیگری به پایان میرسد،عشق می ماند.

به احسان:
بر شانه ی من کبوتری ست باوقار و خوب
که با من از روشنی سخن می گوید

به مریم:
گل ها جواب خاک هستند
به سلام خورشید

به اعظم:
بگذار از نیاز ستاره
بماند
دینی به گردن ماه

به استادم :
نخستین سفرم باز آمدن بود.
به :
هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

*(اشو،پائولو کوئلیو)شاملو، بیزن جلالی،سید علی صالحی، شاملو،شاملو

Friday, March 30, 2007

|



اینم از فال امسال
دست اندر طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن بر آید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن بر آید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خودکام تنگدستان کی زان دهن بر آید
بر بوی آنکه روز ی یابد گلی چو رویت
آید نسیم و هر دم گرد چمن بر آید
گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا نام حافظ در انجمن برآید

Wednesday, March 21, 2007

|



با تمام این حرفها...
عیدتون مبارک!

Tuesday, March 20, 2007

|



روزهاي تنهايي
به مونا ميگم خوشحالم كه دوباره بر گشتي پيشمون واينكه من واقعا تنها شدم از وقتي كه رفتي وباورت نمي شه كه چقدر ذوق مرگ شدم و اينا
-مرسي عزيزم من فردا با پدرم ميام وسايلمو ميارم
متاسفم حوصله تو ندارم با مينا صحبت كردم قبول كرده چندوقت بري پيشش تا....
-خيلي بي شعوري

تنهايي بد مدليه ...وقتي بهش عادت مي كني نه ميتوني تحملش كني و نه مي توني اجازه بدي كسي پرش كنه...

به مريم زنگ ميزنم و مي گم كه كپك زدم ميشه بياي پيشم
2 ساعت بعد:
خب مريم جون ميتوني بري خونه تون! داري ميري آشغالارو با خودت ببر پايين و اگه تونستي ...
معتقده كه ديونه شدم و بهتره خودمو به روانپزشكي چيزي نشون بدم
وقتي داره ميره مي گه خيلي بي شعوري و درو محكم مي بنده
دادم ميزنم كه آشغالا يادت رفت
اس.ام.اس ميزنه كه:قورباغه ي زشت چاق اينقدر تنها بمون كه بميري

:d

اعظم با مادرش دعوا كرده و با يه چمدون اومده
ميگم كه دلم براي دعوا كردن با مادرم تنگ شده ...سروصدا نمي كني....تلفن زياد حرف نمي زني...درس زياد نميخوني...حق نداري تلويزيون روشن كني...به من كاري نداري و هر چي گيرت اومد ميخوري و غر نميزني و....
بلند ميگه من اگه ميخواستم اين چيزارو تحمل كنم كه همون جا مي موندم
خندم ميگيره و فكر ميكنم به اينكه غير از اينايي كه گفتم كاري نمي تونه بكنه و........

ساعت 10 شب صداشو مي شنوم كه داره به مادرش ميگه:اينجا حوصله م سر رفته خيلي خلوت و سوت وكوره واين مورچه ي زشت همش يا مي خوابه يا كتاب ميخونه و....بياين دنبالم

وقتي كه ميره دلم ميگيره از اينكه همه يه جايي دارن براي فرار از خونه ي من و من ...
از اينكه نه مي تونم تحملش كنم نه ميتونم پرش كن
از اينكه يه روزايي فكر ميكردم آدماي تنهاچقدر خوشبختن
از اينكه الان يه جاي دور مادر/ پدرم روي كاناپه ي سبزمون نشستن و دارن اخبار ميبينن و پدر تند تند داره براي مادر تحليل ميكنه و مادرم هي سرشو تكون ميده و تاييد ميكنه بدون اينكه از تحليلاي پدر سر دربياره و آخرشم ميگه بله بله حق با شماست!!!
ياد كاناپه ي سبز مي افتم و اينكه چند وقته روش ننشستم و با خودم ميگم اگر پدر اينبار خواست تحليل سياسي كنه حتما خوب گوش ميدم و منم نظر ميدم حتما خوشحال ميشه
و ياد روزي مي افتم كه كاناپه ي سبز رو خريدم و پدر چقدر خوشحال بود كه بلاخره به آرزوش رسيده و مي تونه روي كاناپه ايي كه دوستش داره بشينه و اخبار ببينه و اينكه يك كاناپه چقدر مي تونه توي يه خونه خاطره بر انگيز باشه و پدر كه از خريد هيچ وسيله ايي براي خونه اينقدر خوشحال نشده بود و اينكه از اون روز به يقين بيشتر از ده سال مي گذره
وياد هزار تا خاطره ريز و درشت ديگه كه توي همه شون كاناپه سرجاش بود درست روبروي تلويزيون
بدون اختيار تلفنو بر ميدارم و زنگ ميزنم خونه
صداي خواب آلودي از اون طرف خط ميگه مادر جان تو مگه خواب نداري اين وقت شب ساعت 12 ست اگرم خوابت نمي بره بشين سر درس و مشقت

Wednesday, March 14, 2007

|



خوشحالم که نیستی....

Monday, March 12, 2007

|



...و حرفها یی هست برای نگفتن،حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند..

"دکتر علی شریعتی"

Wednesday, March 07, 2007

|



با هم از خانه رفتیم من چند ساعت دور شدم ، هلیا رفت آن سر دنیا ...روزی که با هزار بدبختی پدر را راضی کردیم که من بمانم به یقین شاد نبودم اما باورداشتم که بین بد و بدتر این من بودم که بد را انتخاب کردم این روزها مدام با خودم می گویم:اگر با هلیا بودم به یقین توهم بودی امروز اما همه هستند جز تو و هلیا.....

گم شده ایی جان دلم!

Saturday, March 03, 2007

|



mail:me_azorde@yahoo.com